مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مردی غروب کرد وقتی افـق شکست خـورشـیـد دیگری جـای پـدر نـشست او یـک امـام بـود هر چـنـد بـی قـیـام او یک رسول بود جبـریل شاهد است در آخـریـن کـلام حـرفـش نـمـاز بود او جعفر خداست، پیری که بود و هست از تـرس بـشـکـنـد دشـمـن نــمــاز او این یک نماز نیست تیغی است روی دست از پـای مـنــبــرش بـسـتـنـد دسـت او قومی عبا به دوش جمعی قلم به دست آتـش چـه مـی کـنـد بـا خــانـۀ خـلـیـل کـاذب چه می بـرد از صـادق الـسـت حـرف از ثـواب شـد تـشـیـیـع آمـدنـد ای دهـر نـابـکـار ای روزگـار پـست زیـر جـنــازه اش جــمـعـنــد عــده ای فـامـیـل بـی نـمـاز یا بـا نـمـاز مـست کاش از ره ثـواب جـمـعی به کـربـلا تـشـیــیـع شــاه را بـودنـد پـای بـسـت وقتی افق شکـست رأسی طلـوع کرد منبر سنان شد و واعـظ بر آن نشست |